معشوقه ی پنهان
نام او ..... بود
نفسش درمان بود
او که چشمش بسته
قفسی بر جان بود
ای تو مرجانه ی دل
ای تو فرجام به عشق
می شود اندیشه ات، به دلم گیر کند!؟
یا که بر این عاشق، نگهی سیر کند!؟
من که میدانم تو
هر دمی میگردی
که بدانی نامت
جای خالی را تو
پر کنی با یادت
یا که از قافیهها
تو بخوانی ذهنم
ای تمامم با تو
ای صعودم تا تو
میشود ماه شوی، مَثَلی زیبا از هر آدم!؟
میشود راه شوی، راه خوشبختی ما در عالم!؟
رخ نما ای دلربا
رخ نما ای مو سیاه
میشوم باد صبا، مست و خرم
در درون خرمن موهایت
خوش خبر خواهم شد
خبر از شکفتن شکوفه ی خوشبختی
میبرم یک خبر از شمع فروزان دوچشمت
به آتشکده ی زرتشتی
میبرم یک خبر از عطر نفس هایت
اردی بهشت، کاشان، گلابِ جوشان
خبر از لمس وجودت، باشد
نزد خویشم، بی شک، تا ابدیت
و چه میداند او
نفسش درمان بود
بشمار، نقطه ها را
تا بدانی
نام او ..... بود
تاریخ سروده: ۱۸ام دی ماه ۱۴۰۳
شماره ثبت وبلاگ: ۱۸۱۰۱۴۰۳
کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.
- ۰۳/۱۲/۲۸