پروانه
پروانه از بی کسی اش
گَردِ غمی به دل نشاند
سر باز زد از بودن
چشم بست به خود دیدن؛
در انتخابی از جنون
دیوانه وار و در سکون
سوختن به دور شمع را
آینده ای در وهم را
در پیش و غمگینانه بود
پروانه زیبا میپرید
در بوته ها در دشت ها
هرکس بدید او را بگفت
زیبایی ات جلوه گر است
محصول عشقی برتر است
اما کسی چشمش ندید (منظور: چشم پروانه)
خیس و تهی از اشک بود
از بی کسی او میپرید
شاید به منزل میرسید
شاید میانه در مسیر
بازی کنان طفلی صغیر
او را به دام شیطنت
میبرد سوی مغفرت
داستانی، که در شعر آمده
هر مصرع از مهر آمده
مقصود پرواز است و بس
آزاد باشی یا در قفس
باید به هوش و فعل وار
باشیم به بعد امیدوار
گر در دلت افسرده ای
یا در سکونی زنده ای
پژمرده ای، سرخورده ای
باید امیدی پروری
داستان عشق و عاشقی
میدانم ای دوست از بری
تاریک نماند زندگی
در پشت ابر نور زنده است
پروانه مغرور زنده است
تاریخ سروده: ۷ام تیر ماه ۱۴۰۲
شماره ثبت وبلاگ: ۷۴۱۴۰۲
کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.
- ۰۴/۰۱/۰۳