غریبیِ یک احساس
اینروزا
طعم غریبی میده عشق
طعم اندوه
طعم زجری منسجم
لابلای تیرگی ها
بی هدف، در انتظار روز نو
اینروزا
داشتن امید
در سر چه قشنگ
گویی در تاریکی
روزنه چشمک زنان بر روح تو
خیره، مسرور، ناگهان
دست دنیا میزند سیلی به تو
روزنه سوسوزنان و ملتمس
در پی چشم تو زجه میزند
ناگهان افسردگی چیره شود
حس کنی،
بیهوده بوده عمر خویش
بیش و بیش رفتن
نگیرد مهر پیش
روزنه،
مبهم به تو خیره شده
غم به پودِ تارِ دل چیره شده
مرزها،
بشکسته از دل خسته تر
نیست درس دیگری بدتر به سر
شورِ نور،
از روزنه فریاد ده
انتظارِ شاعرت فرجام نِه
رفیق، اینروزا هممون درگیر مشکلاتیم، دنیای هممون داغونه، ولی چه میشه کرد، توی خاورمیانه زندگی سخته، میتونی بِکَن برو، نمیتونی شعر بگو موسیقی گوش کن یه سازی رو بنواز، عشق بورز، زندگی رو زندگی کن ...
غم، حصارش جام جان
نوش، از مستانه ی دل بی امان
روی برگردان، درونت انفجار
بشکن اندیشه، رها از انزجار
روزنه در عمق دل ایجاد کن
آنچنان مستانه خود فریاد کن
کوب بر دیوار غم با مشت دل
آسمان گردد ز سِحر تو خجل
بشکن اندیشه رها از هر بها
چون رها گشتی رها کن هر ندا
میل بودن را به تن سیراب کن
عالم از مهر دلت بی تاب کن
تاریخ سروده: ۱۵ام دی ماه ۱۴۰۳
شماره ثبت وبلاگ: ۱۵۱۰۱۴۰۳
کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.
- ۰۳/۱۲/۲۷