وبلاگ رسمی شاعر حسین جهانبخش

اگر به دل نشست، به جان رخنه خواهد کرد

وبلاگ رسمی شاعر حسین جهانبخش

اگر به دل نشست، به جان رخنه خواهد کرد

سلام خوش آمدید

قلب سردم را که لمسش میکنی

یا که در آیینه ی دل

مات و مبهوت

به چشمانم نگاهی میکنی

نه نمایانی درون سوی چشم

و نه احساس حضورت با من است

 

میخزم در تنگنای بغض خود

بارشِ بارانِ اشک، در سینه‌ام

سینه‌ بشکافم

غمِ عالم تداعی میکنم

 

مطربم، مست، در هجر تو

هر طلوع سال را

شروه خوانی میکنم

 

تو بگو آیی به دیدارم‌ شبی

با قدم هایت، سرودی

صرف خوانی میکنم

در بر چشمان تو

پروانه وار، جانفشانی میکنم

 

در نبودت تا سپیدی سحر

چه بگویم

سوز دل را دار فانی میکنم

 

من کنون در ایروانم

ایروان منزلگه خستگی ام

تو کجایی کز غمت ناله کنان

از تو نشانی میکنم

 

بر دوراهی فراموشی و عشق

سوز دل با هرکسی گفتم

به فردا یار نی

میروم با زخمِ دل

در دشت احساس

در‌ کنارِ گرگ ها

غمِ نی را نغمه‌ خوانی میکنم

 

 

تاریخ سروده: ۱۸ام فروردین ماه ۱۴۰۲

شماره ثبت وبلاگ: ۱۸۱۱۴۰۲

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

 

  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۰۷
  • حسین جهانبخش

بار دگر الله به دل

راه امیدی باز کرد

سپاسم از خالقِ جان

که او مرا به عشق تو

چنین چنان، دچار کرد

 

در استخاره خواستمت

خدا بگفت مبارک است

نگاه مستانه ی یار

به لحظه های انتظار

مبارک است بار دگر

عشقِ به دامانِ تو را

 

کمی به شک طی کردم و

که شاید از هر نظرم

نام نگار پاک شود

به استخاره ای دگر

یاد تو ناکام شود

 

گرفتم از حضرت عشق

حافظ خوش مشرب، فال

بگفت که خیر است و دگر

سختی ایام تمام

گرفتم از جای دگر

فال سه رنگی، تاروت

اول آن خوشکام بود

دوم آن گفت بکوش

سوم آن صبر بخواست

 

بین تمام فال ها

نام تو خود گواه بود

تا به نظر نیاید اَر

به تو رسد سختی راه

این همه بی تابی ما

تا که ببینمت به خواب

تا که ببوسمت به عشق

تا که بسوزم از جناغ

 

آه کشیدم و خدا

شنیده این ندای ما

آه من اَر زمانه را

بگیرد این نشانه را

بسوزم از دوری تو

بسازم این احساس را

 

تاریخ سروده: ۲۰ دی ماه ۱۴۰۰

شماره ثبت وبلاگ: ۲۰۱۰۱۴۰۰

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۴ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۵۹
  • حسین جهانبخش

پروانه از بی کسی اش

گَردِ غمی به دل نشاند

سر باز زد از بودن

چشم بست به خود دیدن؛

در انتخابی از جنون

دیوانه وار و در سکون

سوختن به دور شمع را

آینده ای در وهم را

در پیش و غمگینانه بود

 

پروانه زیبا میپرید

در بوته ها در دشت ها

هرکس بدید او را بگفت

زیبایی ات جلوه گر است

محصول عشقی برتر است

اما کسی چشم‌ش ندید (منظور: چشم پروانه)

خیس و تهی از اشک بود

از بی کسی او میپرید

شاید به منزل میرسید

شاید میانه در مسیر

بازی کنان طفلی صغیر

او را به دام شیطنت

میبرد سوی مغفرت

 

داستانی، که در شعر آمده

هر مصرع از مهر آمده

مقصود پرواز است و بس

آزاد باشی یا در قفس

باید به هوش و فعل وار

باشیم به بعد امیدوار

گر در دلت افسرده ای

یا در سکونی زنده ای

پژمرده ای، سرخورده ای

باید امیدی پروری

داستان عشق و عاشقی

میدانم ای دوست از بری

تاریک نماند زندگی

در پشت ابر نور زنده است

پروانه مغرور زنده است

 

 

تاریخ سروده: ۷ام تیر ماه ۱۴۰۲

شماره ثبت وبلاگ: ۷۴۱۴۰۲

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۲۸
  • حسین جهانبخش

شب به پرواز در آمد

که تو از راز برآیی

مطلب دل بگشایی

رخ به عالم بنمایی

در همین حین و حوالی

شاعر شعر طلوعت

بنوازد نغمه ی مهر و وفا

و به هر سطر شهود

شهد احساس تو را

بچشد، و ستایش بنماید مه رویت

 

صبح فردا که به پرواز درآمد

هجر و غم ها که سرآمد

گفته ام را بشنو

و عمل را به تنش وصله بزن

جور دیگر تو بیا

جامه ی اطلسی ات را تو بپوش

و تنت را به تن یاس سپید

بکش و مرز جدیدی خلق کن

و به دریا بسپار

موج احساست را

 

 

تاریخ سروده: ۳ام آبان ماه ۱۴۰۲

شماره ثبت وبلاگ: ۳۸۱۴۰۲

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۱۸
  • حسین جهانبخش

پس از آن همه دویدن

نرسیدن، نرسیدن، نرسیدن

توی کوچه ها خزیدن

دنبال عشق و علاقه

روح خود را طلبیدن

یافتم همدم خود را

مونس و مرهم خود را

 

چند صبا دلداده، آراااااام

ناپدید از دیده ی هر خلق و عام

گام های پشت هم، آغوش وار

ما تمام هستی هم بوده ایم ...

 

لیکن این سایه ی تاریکی و غم

در درون غفلت ما به زمان

شد پدیدار و سیاه؛ عشق مان

ناگهان روز جدایی سر رسید

فصل پاییزی ایام

فصل رفتن، و رهایی ...

 

موسم دلبستگی ها

موقع وابستگی ها

همه از دم به فنا واصل شد

تشنگی روح و جسم 

سر به دار هر غروب

کنج عزلت، شب به آشوب

این مرا حاصل شد ...

 

نتوانم دگر از دوری تو

چله ای گریه کنم

خنده را زهر دهم

زخم را شور نَهم

ای خدایِ عشق و شور

واحد و منشأ نور

حرف دل با که بگویم

که نکارد به دلم

حاصلِ بی حاصل را

و توانی دگرم نیست ولی

شنوایی به سخن

بِشْنو از نی و نوا

بشْنو از مرد وفا

بِشِنو یاور دیرینه، کهن

و به رحم آ، به رحم آ ...

 

 

تاریخ سروده: ۲۳ام فروردین ماه ۱۴۰۲

شماره ثبت وبلاگ: ۲۱۱۱۴۰۲

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۰۷
  • حسین جهانبخش

سلام

 

یادت افتادم زیر باران، در ایستگاه تنهایی خود نشسته بودم، گریزان و پشیمان، از کرده و ناکرده، از سکون و سکوت؛

کاش این باران بند نیاید، در هر قطره انعکاس بودنت را میبینم، جایت کنارم گرم است، تازه رفته ای انگار ...

موسیقی نگاه تو میچسبد، به گوش نه، به چشم نه، به جان حتما ....

سکوت میکنم و از این تنهایی خود و خیال بودنت لذت میبرم و دود میکنم هر شروع را؛

هی، تویی که فرسنگ ها که نه، بلکه تنها یک وجب فاصله مان بود، یک وجب تنهایی، یک وجب نبودنت ....

دوباره، برای بار آخر، برای یک چرای زجرآور، نگاهم کن، میدانم نگاهت میفهمد بارانِ بر چهره ام را ...

 

تاریخ دلنوشته: ۱۵ام بهمن ماه ۱۴۰۳

شماره ثبت وبلاگ: ۱۵۱۱۱۴۰۳

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۵۸
  • حسین جهانبخش

هر دم نفسی با تو

هر آینه پیدایی

از دور نمایانی

من در خم راه گمراه

تو شمع فروزانی

ای آنکه ز من‌ دور و

هر لحظه نگاهم تو

صد خواب شکستم تا

در بستر خاموشی

با شمع نگاه تو

هشیار بمانیم، سرزنده بخوانیم

از مکتب عشاق، خاموشی‌ رهانیم

 

با مسیحا نفست

عمر دیگر باید

تا که از عشق برآید، شاید

قصه ی مستیِ اغیار

چو ضرب المثلی بر تنِ تاریخ

یاد کن آنهمه گریه

از زنان و کودکان، از نداری، در نهان

می شود بودن را

لحظه ای لمس‌ کنیم

یا که‌‌ در رفتن ها، اندکی صبر کنیم

گفتمت صبر بکن

بر تنِ خسته ی خاک

گفته بودی شاید

دل شود از گنهِ داشتنت، پاک

 

چمدان سفرم را بستم

نامه ای در دستم

میروم تا که نماند گنهی بر دل تو

میروم تا که پرستوهای عشق

زین پس از نغمه ی خوشبختی تو

خوش خبر نزد من آیند، بسی

همنفسی، تازه از راه رسد در بر ما

دیگر از هجر نباشد خبری

مرغ عشقِ قصه ها

در جهانِ غصه‌ها

دیگرش تنها نباشد

و نخواند به غم از دوری او

دلبرِ شیرین زبانِ قصه گو

 

جنگ پایان گیرد از هر نفست ....

 

تاریخ سروده: ۶ام فروردین ماه ۱۴۰۳

شماره ثبت وبلاگ: ۶۱۱۴۰۳

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۵۳
  • حسین جهانبخش

من و تو جنگیدیم

اندکی رقصیدیم

هر بدی را دیدیم

خم به ابرو ...

 

مست گشتیم از غم و

در سکوتی مبهم و

تاج احساست را

نَفسِ اعجازت را

با تعقل، هشیار، اندکی سنجیدیم

 

سرِ سودایی من

دلِ دریایی تو

لمسِ بودن

به هنگام شنیده‌ شدنِ نِیِ شبان

از سرِ مستی، به‌ دشت های فُغان

هر چه‌ نشنیدیم‌ را

نِی حماسی جلوه‌ داد

 

چون که وقتش برسد

نغمه‌ سر‌ خواهم داد

درِ گوشِ، پرستوهای عشق

با تمام حس خویش؛ سرسپرده

قصه ی هجرت لک لک ها

مریوان، زریبار، هر بار

با تکرر در حماسی بودنش

یا که از اندوه بسیار آید از دل

هجرتی باید کرد

 

غم مرا شاعر کرد ...

 

تاریخ سروده: ۵ام فروردین ماه ۱۴۰۳

شماره ثبت وبلاگ: ۵۱۱۴۰۳

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۴۵
  • حسین جهانبخش

حرف دل را

پیش دریا، جنگل و کوه

پیش خورشید و کبوتر

پیش قو

همه را در انزوایی منزجر

گفته ام اما جوابم کو کجاست!؟

 

شوق افسون گشتن افسانه ها

شور فردایی به رنگ قصه ها

تو بگو حرفم جوابش چیست چیست

مرغ عشق و سهم دل در پیشِ کیست؟

 

رود دل در انتهایش شمس و شور

آرزو دارم ببینم کوه نور

مطلب دل سوی کوه حاصل کنم

سایه را از بیخ و بن باطل کنم

همچو کوچک شعله ای در خاک و خون

خبر از امید داده این جنون

 

و من از رویای خود بی خبرم ...

 

 

تاریخ سروده: ۲۷ام تیرماه ۱۴۰۲

شماره ثبت وبلاگ: ۲۷۴۱۴۰۲

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۵۲
  • حسین جهانبخش

دیدم او با دیگری 

قلبم تپش داری؟ بگو!

شوق عشقش داشتم

بالم توان داری هنوز؟

 

مینوشتم شعر تازه

میسرودم از همه خوبی او

عیب من دلبستن بیهوده بود

دل به معشوقی خیالی را چه سود!؟

قدر دل را خود ندانستم رفیق

قصه پایانش به غم آلوده بود

 

هر شب از خواب، میپرم

عیبی ندارد ماه من

هرکجا هستی به خوش بودن بمان

و برایش شعرِ بودن را بخوان

 

روزگارم غم مخور

جنگ امروز آخرش صلح خفته است

آن حکیم پیر راستش گفته است

بعد از این پاییز دلگیر و زمستان مخوف

میرسد نوروز و زیبایی روز

 

تاریخ سروده: ۲ام آذرماه ۱۴۰۲

شماره ثبت وبلاگ: ۲۹۱۴۰۲

کلیه ی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به حسین جهانبخش میباشد و هرگونه سرقت ادبی، کپی برداری و انتشار بدون ذکر منبع پیگرد قانونی را بدنبال خواهد داشت.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۴۹
  • حسین جهانبخش